مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
داداش محمد(مثل هیچکسداداش محمد(مثل هیچکس، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

دومین فرشته زندگیم

لطف خدا شامل حال دوست عزیزم شد .

دیشب ساعت 12 یه پیام از عمه آرزو رسید که اگه یه خبر خوب بهت بدم مژدگونی بهم میدی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منم نتونستم تحمل کنم وزود زنگ زدم بهش که چی شده ؟اون لحظه به هر چیزی فکر میکردم غیر ازهمین خبروقول دادم که اگه خیلی مهم باشه  حتما مشت ولوق خوبی بهش بدم .اونم درکمال ناباوری گفت :که دوست عزیزم کبری بارداره وصدای ضربان قلب نی نیش رو هم شنیده خدایاااااااااااا صد هزاااااااااار بار شکرت اما اینکه چرا تا این موقع رو نکرده بود دلیلش اینه که سال گذشته بعد از 8 سال باردار شد وتا سه ماهگی هم پیش رفت اما متاسفانه ودر کمال ناباوری سقط شد وشوک بزرگی به همه وارد کرد وبرای همین ایندفعه چیزی به کسی نگفته بود ولی متاسفانه الان بازم یه مقدار مشکل...
24 فروردين 1393

جنسیت نی نی عمو امید مشخص شد .

دیشب ساعت 9 شب بعد از خستگی ناشی ازکارهای خونه تکونی که دراز کشیده بودم فقط یه خبر خوب میتونست خستگی رو از تنم در بیاره که گوشیم زنگ خورد وزن عمو صفورا بود ،گفت :همین الان رفتم سونو دادم ودکتر گفته  نی نی مون   خدا رو شکر که اونا هم به مراد دلشون رسیدن ایشالا این روزای آخر سال همه  منتظرا به آرزوهای قشنگشون برسن وسال نو رو با دلی پرازامید وشادی شروع کنن .انشالاااااااا.       ...
25 اسفند 1392

خریدهای سیسمونی دخملی

عزیز دل مامان الان که این پست رو مینویسم دقیقا 5 ماه و5 روزه که توی دل مامانی هستی وما از این بابت خیلی خوشحالیم. بابایی هم زحمت کشیدوهزینه سیسمونیت رو کنار گذاشته وهر باری که میریم خرید یه چیزایی که خوشمون میاد برات میخریم البته خریدهای اصلی رو انشالا بعد از عید انجام میدیم اینم خریدها پتو:     یه دست لباس 19تیکه     واینم هدیه داداشی برای اتاق خواهری که سه بعدی هست ولی توی عکس مشخص نیست .   ...
25 اسفند 1392

نتیجه آزمایشات

روز یکشنبه ساعت 6:30 عصر نوبت دکتر داشتم وباید جواب غربالگری رومیبردم پیش دکترم .خوشبختانه خیلی زود نوبتم شد وهمه چی نرمال بود فقط یه مقدار جزیی مسمومیت حاملگی داشتم که خانم دکتر گفت :اصلا مهم نیست شاید خطای آزمایشگاه باشه ،ولی یه چیزی که نظر منو جلب کرده اینه که برخلاف دکترهای دیگه این خانم دکتر بیش از حد علاقه به آزمایشهای جورواجورداره واززمان قبل از بارداری تا الان هر باری که رفتم پیشش محال بوده آزمایش وسونو ننویسه واحساس میکنم زیاد از حد وسواس به خرج میده ،یعنی من که بارداری اولم بدون مشکل بوده وسابقه هیچ بیماری خاصی نداشتم وهمه آزمایشاتم نرمال بوده واقعا لازمه این همه ازمایش وسونو .آخه اینهمه از انجام ندادن سونو وآزمایش غیر ضروری توی ه...
14 اسفند 1392

اولین خرید برای دخملی مامان

عزیز دلم دختر ناز مامان ،من که قبلا سالی یه بارهم مریض نمیشدم نمیدونم چرا از وقتی باردار شدم هر روز یه مشکل برام پیش میاد،روز چهارشنبه وقتی از خواب بیدارشدم دندون درد شدیدی داشتم وامانم رو بریده بود واصلا نمیتونستم دهنم رو باز کنم وبعد از ظهر رفتم مطب خانم دکتر نرگس نجفی که بعد از معاینه گفت:اصلا در توان من نیست بهتره بری پیش دکتر احمدی . منشی دکتر احمدی برای یه ساعت بعد بهمون نوبت داد،تقریبا شب شده بودکه نوبتمون اومد دکتر بعد از معاینه گفت :چون دندون عقلت نهفته هست وعفونت کرده برای همین غدد کناری رو که مسول باز وبسته کردن دهان هستن رو درگیر کرده وزده بیرون وتا باردار هستی نمیشه ازش عکس بگیری وبکشیش ،چون ممکنه حین کشیدن بشکنه ...
11 اسفند 1392

دور دوم مهمانی

صبح روز شنبه خیلی دست دست کردم که میرسم برای شام مهمون دعوت کنم یانه ؟آخه خیلی کارداشتم چون روز قبلش رفته بودیم بیرون وکلی کار عقب افتاده داشتم .ولی دل رو به دریا زدم وزنگ زدم خونه بابایی که عمه آرزو گفت: بابایی خونه نیست وممکنه تا چند روز دیگه برنگرده .منم زنگ زدم به بابایی وازش پرسیدم کی برمیگرده؟؟؟؟؟؟؟ آخه تصمیم گرفتم اگه تا دوسه روز دیگه برگشت مهمونی رو عقب بندازیم اما متاسفانه بابایی گفت :اصلا معلوم نیست کی بیاد، منم دیدم اگه بخوام تا اون موقع صبر کنم نمیرسم تا قبل از عید بقیه رو دعوت کنم وترجیح دادم که بدون حضور بابایی مهمونی رو ترتیب بدیم .بعد دوباره زنگ زدم به عمه وازش خواستم که به همه وخونه عمو امید هم اطلاع بده که شام منتظرشو...
4 اسفند 1392

این روزهای ما ....

روز شنبه 1392/11/19ساعت 4 بعدازظهر رفتم مطب دکتر افسری که چون خیلی شلوغ بود برگشتم خونه وساعت 7 دوباره من وبابایی رفتیم برای چکاپ ماهانه که خوشبختانه همه چی خوب بودوکلی هم به خاطر سونویی که زودتر از موعدانجام  داده بودم خندید که چقدر عجله داشتم برای تعین جنسیت  ویه سونو اضافه رفتم .دل دردم هم ناشی از یه مقدار مختصر عفونت ادراری بود که یه بسته قرص سفکسیم برام نوشت ویه آزمایش غربالگری که قبلش باید سونو بدم  ،البته خانم دکتر گفت: قبلش برو آزمایشگاه که اگه دیر نشده بود آزمایش رو انجام بده، منم باخاله نرگس  تماس گرفتم وگفت: اگه تونستی همین امروز بیا تا فرصت از دست نره باباهم مرخصی ساعتی گرفت ومنو اول برد ...
29 بهمن 1392

دردی که ختم به خیر شد .

دیروز صبح که از خواب بیدار شدم نمیدونم چرا دل درد داشتم اونم از نوعی که احساس میکنی الانه که پری بشی ،من که نه کار سنگینی انجام داده بودم نه ضربه ای خورده بودبه شکمم نمیدونم این درد مال چی بود؟؟؟؟ب یشتر روز رو استراحت کردم تا بلکه بهتر بشم ،حول وحوش 6:30غروب صدای اذان  توی خونه پیچیده بود منم آماده شدم که برم وضو بگیرم ونمازم رو اول وقت بخونم یه لحظه احساس کردم که لکه دارم اون لحظه انگار تمام دنیا آوار شد روی سرم، ترس تمام وجودم روگرفته بود نمیدونستم چیکار کنم ،شاید اگه خونه خودمون بودیم اینقدر استرس نداشتم چون حداقل اونجا تا بری بیمارستان وبدونن که مشکل خاصی داری زنگ میزنن به دکترت تا بیاد همه چیز رو چک کنه، اما...
17 بهمن 1392