مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
داداش محمد(مثل هیچکسداداش محمد(مثل هیچکس، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

دومین فرشته زندگیم

بالاخره جنسیت نی نی ما مشخص شد .

از عصرروز چهارشنبه  که تلفنی نوبت گرفتم برای پنجشنبه ساعت 3 بعد از ظهر دل توی دلم نبود ،همش دعای توسل وزیارت عاشورا میخوندم ،انگار عقربه های ساعت تکون نمیخوردن وهر یه ثانیه به اندازه صد ثانیه طول می کشید، داشتم دیونه میشدم یه استرسی تمام وجودم رو گرفته بود نمیدونم چرایه همچین احساسی داشتم، خیلی نذر ونیاز کردم که حداقل ایندفعه  جنسیتش معلوم بشه تا دلم آروم بگیره .از شانس بد من بابا رفته بود ارزیابی ونشد زودتر از موعد بیاد خونه هیچ ،تازه دیرتر هم اومد. تا رفتیم مطب دکتر ساعت 4 شد ویه ساعت دیرتر رسیدیم منشی دکتر که ایشالا خیر از جونیش ببینه تاگفتم مشکل برام پیش اومده نتونستم سر ساعت اینجا باشم ،گفت :مریض که اومدبیرون &n...
11 بهمن 1392

این روزهای.....

عزیز مامان الان هفته 15 رو به اتمام هست وخدا رو شکر خیلی سرحال تر از قبل هستم وحالت تهوع وفشار پایینم تا حدی برطرف شده واما  روز 30 دی ماه رفتم شبکه بهداشت شماره (1)برای تشکیل پرونده ، آخه دکتر افسری ازم خواست تشکیل پرونده بدم وگفت:تمام آزمایشات درخواستی شبکه بهداشت رایگان هست ولزومی نداره دوباره من برات بنویسم. منم صبح رفتم وبرگه آزمایش رو آوردم ولی راستش اصلا مامایی که اون روز شبکه بهداشت بود به دلم ننشست ،خیلی مقرراتی وخشک وخشن بودوگفت :تا امروز کجا بودی که برای تشکیل پرونده اقدام نکردی ؟منم گفتم :من تحت نظر دکترم چون سزارینی هستم ودکترم خواسته بیام اینجا .اونم گفت :باید از این به بعد همون تاریخی که بهت میدم بیای واصلا تاخیر نداشته...
9 بهمن 1392

تپش ضربان قلب دومین فرشته زندگیم .

روز چهارشنبه 18 دی ماه باید نتیجه آزمایش رو میبردم پیش خانم دکتر افسری منم خیلی زود آماده شدم چون نوبت اول بودم دلم نمی خواست تاخیر داشته باشم، وقتی رفتم هنوز منشی دکتر نیومده بود،منشی ساعت 3:45 اومد ودکترم ساعت 4 تمام توی مطب بود ،تا دکتر اومد خیلی سریع بدون اینکه لباسش رو عوض کنه شروع کرد به ویزیت کردن، چون گفتن: ممکنه امروز بازم سزارین اورژانسی داشته باشه ،منم جواب رو بهش نشون دادم خوشبختانه همه چی طبیعی بود بود بجز تیرویید که 4 بود، گفتن  :بهتره از یه متخصص  مشاوره بگیری وبهم معرفی نامه داد ن ،ولی تاکید کردن  جای هیچگونه نگرانی نیست ،فقط برای اطمینان بیشتر هست  ،وزن وفشارم هم خوب بود وبرام یه سونو نوشت...
21 دی 1392

هورااااااااااا.....

امروز صبح عمه فرشته زنگ زد وگفت: آخرش چیکار کردی تونستی بری سونو سه بعدی بدی یانه ؟؟؟؟؟؟منم گفتم نه، اونم گفت :نگران نباش با همسرم حرف زدم گفته بهت  بگم نوبت بگیر25 دی خودمون میتونیم ببریمت کرمانشاه ،هوراااااااااااا ،حالا اگه بشه تا اون موقع نوبت بگیرم عالی میشه ،جواب آزمایشاتم هم قراره 16 دی آماده بشه بعدشم دوباره باید برم پیش دکتر خودم شاید کسی رو شناخت وتونست معرفی نامه بهم بده اگه خدا بخواد همه چی داره درست میشه، خدااااااااااااایا شکرت .
9 دی 1392

هوراااااااااا نی نی عمو امیدم داره میاد.

من و زن عمو صفورا که 1سال ونیم هست ازدواج کردن با هم تصمیم گرفتیم اگه خدا بخواد بچه دار بشیم تا بچه ها مون اختلاف سنی زیادی نداشته باشن وبا هم بزرگ بشن ،هر دو با هم رفتیم چکاپ قبل از بارداری انجام دادیم که خوشبختانه من هیچ مشکلی نداشتم ولی زن عمو متاسفانه یه مقدار کم خونی داره ، این مدت که تو اومدی تو دل مامانی خدا میدونه دلم نیومد به زن عمو بگم ،آخه اون بچه اولش بود ویه ذوق وشوق دیگه ای داره البته یه کم هم استرس ،گفتم اگه بدونه من باردارم یه وقت نا امید میشه آخه میگه مادرش خیلی دیر بچه دارشده ومیترسه اینم اینجوری باشه ، واسه همین ترسیدم چیزی بگم ،گفتم ایشالا به زودی خودش با خبرای  خوب میاد .وقتی  دیشب رفتیم خونه بایایی ...
26 آذر 1392