مرسانا مرسانا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره
داداش محمد(مثل هیچکسداداش محمد(مثل هیچکس، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

دومین فرشته زندگیم

دور دوم مهمانی

1392/12/4 16:48
نویسنده : مامان مرسانا
388 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز شنبه خیلی دست دست کردم که میرسم برای شام مهمون دعوت کنم یانه ؟آخه خیلی کارداشتم چون روز قبلش رفته بودیم بیرون وکلی کار عقب افتاده داشتم .ولی دل رو به دریا زدم وزنگ زدم خونه بابایی که عمه آرزو گفت: بابایی خونه نیست وممکنه تا چند روز دیگه برنگرده .منم زنگ زدم به بابایی وازش پرسیدم کی برمیگرده؟؟؟؟؟؟؟ آخه تصمیم گرفتم اگه تا دوسه روز دیگه برگشت مهمونی رو عقب بندازیم اما متاسفانه بابایی گفت :اصلا معلوم نیست کی بیاد، منم دیدم اگه بخوام تا اون موقع صبر کنم نمیرسم تا قبل از عید بقیه رو دعوت کنم وترجیح دادم که بدون حضور بابایی مهمونی رو ترتیب بدیم .بعد دوباره زنگ زدم به عمه وازش خواستم که به همه وخونه عمو امید هم اطلاع بده که شام منتظرشون هستیم کلی بدو بدو کردم تا تونستم همه کارها رو قبل از اومدنشون انجام بدم دیگه نای ایستادن نداشتم خیلی خسته شده بودم ولی شیرینی مناسبت مهمونی همه خستگی رو از تنم در آورد. ایشالا وقتی به سلامتی دخملی مامان دنیا بیاد میخوام همه رو با هم دعوت کنم چون اونجوری لذتش بیشتره .پس به امید اون روز ......

 

 

 

 

 
 
 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

پریسا مامان کیان
4 اسفند 92 23:15
سلااااااااااااام مامانی کمتر به خودت فشار بیار.
مامان مرسانا
پاسخ
دوست دارم تا قبل از عید یه دورکامل همه رو دعوت کنم
مامان گلشيد
5 اسفند 92 13:23
مواظب خودت باش عزيزم
مامان مرسانا
پاسخ
عزیزم مهمونی به مناسبت اومدن دخملی هست اگه پسر میشد شاید اصلا این مهمونیها رو ترتیب نمیدادم .
مامان ستاره
5 اسفند 92 16:53
رمز پست جدیدم بنابه دلایلی تغییر کرد اگه خواستی بخونی برو تو خصوصی برات گذاشتم عزیزم ....
مامان مرسانا
پاسخ
چشم خانمی ،با کمال میل میخونم
مهسا
5 اسفند 92 17:03
خانمی من خیلی نگرانت هستم ها.. خیلی داری به خودت فشار میاری... مواظب خودت باش.. عزیزم دخملمون خسته می شه ها.. یا می خوای از الان یادش بدی مهمان نوازی کنه؟
مامان مرسانا
پاسخ
ممنون عزیزم که به فکرمون هستید ،نگران نباشین من پوستم کلفت تر از این حرفهاست.
مائده
5 اسفند 92 18:53
_______(¯`:´¯) _____ (¯ `•✦.•´¯) _____ (_.•´/|\`•._) _______ (_.:._)__(¯`:´¯) __(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯) (¯ `•✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._) (_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶ __(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶ ____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶ _____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ______(¯ `.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶ ______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶ _______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•✦.•´¯)¶¶¶ ¶¶¶(¯ `.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶ ¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ (_.:._)¶¶ ¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶ __¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶ ______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶ ____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶ ___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶ ___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶ _¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶ -_____--------_¶¶¶¶¶¶¶¶¶ -----_____---_¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ----____-----_¶¶¶¶¶¶¶¶¶ ___|___|___|_____|___|___|___|___ __|___|___|____|___|___|____|__|__ ___|___|___|____|___|___|_|__|___|_ __|___|___|____|___|___|___|___|__ اين گلها هم تقديم تو دوست عزيزم
مامان مرسانا
پاسخ
ممنون ازحضور همیشگیتون
مامان ستاره
6 اسفند 92 1:32
انشاالله همیشه به خوشی و شادی عزیزم ... خسته نباشی گلم ...
مامان مرسانا
پاسخ
ممنون عزیز دلم، ایشالا به زودی خبرای خوب از شما بشنویم .
مامان پریسا و آنیسا
6 اسفند 92 10:37
سلام دوست عزیز.ممنون که بهمون سر می زنیدخیلی خوشحال شدم که به آرزوتون رسیدین. دختر همدم مامان میشه.ایشالله دختر نازتون سالم و سلامت به دنیا بیاد
مامان مرسانا
پاسخ
ممنون عزیزم از دعای خیر دوستان خدا قسمت ما هم کرد ایشالا که سالم باشه وناز مثل آنیسا جون
مامان اسرا
6 اسفند 92 18:34
سلام . ممنون که اومدین به وب دخترم . خانمی به کوچولو فشار میاری . سعی کن این روزها استراحت داشته باشین. منم سر دخترم کلی ذوق زده شدم و تولد مفصلی برا پسرم گرفتم از بس رعایت نکردم از ماه ششم تا ماه هشتم درد داشتم انشاءا... شما اینجوری نشین . تو رو خدا به خودتون فشار نیارین.
مامان مرسانا
پاسخ
ممنون از اینکه به فکرمون هستید راستش منم از شوق زیادی هست که از این کارا میکنم
مامان معین
7 اسفند 92 14:03
مامانی این همه به خودت فشار نیار . تو رو خدا کمتر کارهای سنگین بکن من سرم کشیده نمی خوام هیچ کس دیگه تو حاملگی اذیت بشه
مامان مرسانا
پاسخ
ممنون از این همه مهربوننیت، ایشالا که مشکلی پیش نمیاد.
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
11 اسفند 92 0:45
دختر ناموس خداست و خدا فقط به كسايي كه خيلي دوستشون داره ميده ،..... خوشا به سعادتت عزيزم..... انقدر خودت و خسته نكن خواهر خيلي داري به خودت فشار مياري هاااااا
مامان مرسانا
پاسخ
همیشه آرزو میکردم که خدا یه دختر بهم بده وخیلی خوشحالم که به آرزوم رسیدم ،ایشالا که همه به مراد دلشون برسن .
زهره(مامان فاطمه)
11 اسفند 92 9:25
خداقوت.بابا کدبانووووووووووو آروم بگیر
مامان مرسانا
پاسخ
ما اینیم دیگه
مامان ويانا
6 مرداد 93 7:42
سلام قدم نو رسید مبارک منتظر عکسهای نی نی کوچولو هستیم .
مامان مرسانا
پاسخ
سلام عزیزم ممنون ،چشم به زودی حتما عکس میزارم