هوراااااااااا نی نی عمو امیدم داره میاد.
من و زن عمو صفورا که 1سال ونیم هست ازدواج کردن با هم تصمیم گرفتیم اگه خدا بخواد بچه دار بشیم تا بچه ها مون اختلاف سنی زیادی نداشته باشن وبا هم بزرگ بشن ،هر دو با هم رفتیم چکاپ قبل از بارداری انجام دادیم که خوشبختانه من هیچ مشکلی نداشتم ولی زن عمو متاسفانه یه مقدار کم خونی داره ، این مدت که تو اومدی تو دل مامانی خدا میدونه دلم نیومد به زن عمو بگم ،آخه اون بچه اولش بود ویه ذوق وشوق دیگه ای داره البته یه کم هم استرس ،گفتم اگه بدونه من باردارم یه وقت نا امید میشه آخه میگه مادرش خیلی دیر بچه دارشده ومیترسه اینم اینجوری باشه ، واسه همین ترسیدم چیزی بگم ،گفتم ایشالا به زودی خودش با خبرای خوب میاد .وقتی دیشب رفتیم خونه بایایی خودش از من پرسید کی وقت میکنی بیای با هم بریم آزمایش فکر کنم باردارم ،وای خدای من اصلا باورم نشد ، به خدا اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادن از شنیدن حرفش خیلی خوشحال شدم وقرار شد اگه اتفاق تازه ای نیفته پنجشنبه باهاش برم که به امید خدا با جواب مثبت بر میگردیم ،دوستای عزیزم ازتون میخوام برای جاریم که مثل خواهر خودم دوستش دارم دعا کنیدتا ایشالا پنجشنبه با خبرای خوب برگردیم . خدایا به ما که نظر لطفت رو نشون دادی صفورای عزیز وهمه دوستای منتظر رو هم نا امید نکن الهیییییییی آاااااااااااااامین .