خبرهای آخر سالی
سلااااااااااام دوستای عزیزم
حالتون خوبه، خسته نباشید از خونه تکونی وخریدهای عید.
این روزها ما هم آماده تدارکات عیدهستیم ،چون تازه اسباب کشی کردیم وبه زودی هم میریم خونه نو وهمه چیز تقریبا تمیزه یه مقدار جزیی خونه تکونی کردم وبقیه کارها رو موکول کردم به خونه جدید .
از روزهایی که گذشت بگم :
یه روز که از خواب بیدار شدم دیدم مرسانا حالش خوب نیست وخیلی بیقراری میکنه چون پنجشنبه بود ودکتری که همیشه میبردیمش پیشش ،روزهای پنجشنبه نمیادمطب، ترجیح دادم ببرمش اورژانس ،که ای کاش هیچ وقت نمیبردمش ،چون متاسانه بهتر که نشد هیچ ،با وجود مصرف داروها بدنش هم مدام مثل یخ سرد میشد ،طوری که یه شب که خواب بودم دستش خورد به صورتم فکر کردم خدایی نکرده بلایی سرش اومده وهر چی پتو مینداختم روش وکنار بخاری نگهش میداشتم هیچ تاثیری نداشت. به ناچار بردمش پیش دکتر سلمانی پور که گفت به خاطر استفاده همزمان از شربت سرماخوردگی و کتوتیفن وآموکسی سیلین بوده که دوتای اول برای کودکان زیر دوسال ممنوع هست ،خوشبختانه بعد از دوروز استفاده از داروهای دکتر سلمانی پور حالش بهتر شد.
اما اتفاق بد دوم :
روزهایی که آماده رفتن به تهران برای عقد پسر داییم بودیم، خیلی ناباورانه دختر داییم که 35 سالش بودبه کما رفت، از حال و روزمون چیزی برای گفتن ندارم که بگم، فقط خدا میدونه چی بهمون گذشت وایشالا برای هیچ کس ،هیچ وقت چنین شرایطی پیش نیاد ،الحمدالله بعد ازحدود ده روزتقریبا به حالت عادی برگشت وهوشیاریش شد 10،توی اون اوضاع واحوال ما دیگه دل ودماغی برای رفتن به چشن عقد نداشتیم وتقریبا از رفتن منصرف شده بودیم که زندایی بزرگه ازم خواست توی شرایط پیش اومده که بیشتر اقوام منصرف شده بودن حداقل ما دایی کوچیکه روتنها نزاریم ،منم دلم نیومد توی شهرغریب تنها بمونن ،برای همین بعد ازکلی دودلی بالاخره ما وخونواده مادری پسر داییم راهی تهران شدیم، ولی دلمون اینجا پیش دختر داییم (نسرین)بود .با وجودی که الان خیلی اوضاعش بهتره ،ولی هر وقت تلفن زنگ میخوره منتظر شنیدن خبرای بد هستم ،ایشالا که همیشه همه چیز ختم به خیر بشه.اینروزهاهمش با خودم فکر میکنم اگه اینهمه خوشی وسلامتی هست، فقط نصف نصفش مشکلات باشه ،واقعا آدم میتونه تحمل بکنه یا نه ؟؟؟؟؟؟
ودر پایان از همه دوستای گلم معذرت میخوام که نتونستم تک تک به همگی سربزنم وتبریک سال نو بگم،امیدوارم که سال جدید سالی پرازخیر وبرکت برای همه عزیزان باشه ،از راه دور روی ماه همگیتون رو میبوسم وامیدوارم که هربدی از ما دیدید به بزرگی خودتون ببخشید .
به امید خدااینروزهای آخر سالی ماهم آماده رفتن به مسافرت هستیم که مقصدمون شهر کاشان هست ،الان خیلی خسته هستم واصلا حوصله آپلود کردن عکسها رو ندارم انشالا بعد از برگشتمون کلی عکس جدید از دوتا فرشته زندگیم میزارم .
اینم از آخرین پست سال93
تق تق فشفشه ،فاصلمون کم بشه
هیزم ونفت وآتیش،دوست دارم خداییش
سیب زمینی به سیخه ،عکس گلت به میخه
غم هاتو بیار فوتش کن ،کینه داری شوتش کن
هوا بهاری میشه ،سرما فراری میشه
زردی ازت دور بشه ،هر چی میخوای جور بشه
پیشاپیش چهارشنبه سوری وسال نورو به همگی تبریک میگم